مریم پاتر

متن مرتبط با «سالگی» در سایت مریم پاتر نوشته شده است

31 سالگی و...

  • سلام به دنیای وبلاگ..خیلی دلم براتون تنگ شده بود.. گفتم به بهانه ی تولدم، بیام باهاتون حرف بزنم..هر چند.. چند وقتی ازش گذشته..و من بی رمغ تر از قبل براتون می نویسم.. می نویسم که بماند به یادگار..می نویسم که پشت چشمای اشکبارم، شمع تولد 31 سالگی م رو می دیدم که در حال سوختنه...سوختن جوانی م.. سوختن آرزوهای نرسیده ام.. سوختن فرصت های از دسته رفته ام..سوختن عشق در قلبم.. سوختن سرزندگی و شادی م و....دیگه اون آدم همیشگی نیستم.. مریم سی به بعد خیلی فرق داره با مریم گذشته..مریمی که کلا عوض شد..سن، یک عدد نیست.. برعکس... تو رو خیلی تغییر میده.. تو بزرگ میشی.. با غمهات ... با زخم هات.. نمیدونم کی میخوام درب این قلب بی صحابم رو ببندم که عاشق نشه... که نلرزه..نمی دونم خدا تا کی میخواد باهام بازی کنه.. تا کی میخواد آدمهای اشتباه رو سر راهم قرار بده که بیشتر شکست بخورم.. بیشتر زجر بکشم... بیشتر قلبم بشکنه..نمیدونم اصلا منو برای چی آفرید..!!برای اینکه از اون بالا مسخره م کنه وقتی اشک می ریزم از اینکه یه آشغال دیگه اومد و با احساساتم بازی کرد..!!خب لعنتی، وقتی اون بالا نشستی و می دونی با آشنا شدنم با اون، داغون میشم، چرا یه نشونه ای نمی فرستی که حالیم بشه نرم به اون کلاس مزخرف..اصلا اون ترم نرم زبان.. که با اون آشنا بشم..چرا وقتی همه میگن خدا هوامونو داره، تو چرا نداری.. خدا، دارم اینا رو با گریه می نویسم.. نمیدونم این گریه های منو کی میخوای ببینی..یا عمرمو بگیر.. یا خودم تمومش می کنم...مثل خیلی های دیگه که خودکشی می کنن..میخوام راحت شم .. راحت شم از این زندگی..بارها روشهای مختلفش، روزی صد بار به ذهنم می رسه..اگه هوامو نداشته باشی، یه روز زندگیمو تموم میکنم..ببخشید که هر وقت میاین وبلاگم، با, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها