مریم پاتر

متن مرتبط با «اومدم دوباره کربلا رو دیدم» در سایت مریم پاتر نوشته شده است

شروع دهه 30 زندگیم...

  • عبور از 14 شهریور و اکنون شروع 30 سالگی و دهه ­ی سی زندگیم...30 سالگی، سال جشن گرفتن، خندیدن­ های بلند و تصمیمات بزرگ است.اصلا باید دوباره عاشق شد و دوست­ داشته شدن را عمیق­ تر تجربه کرد.وقتی سی ساله شدی، متوجه می­ شوی هیچ چیز، هیچ عیبی ندارد؛ پس آنگونه زندگی کن که می ­خواهی.در سی سالگی، هیجان بیست سالگی، جای خود را به آرامش می­ دهد و شور نوجوانی اکنون ذوقی منطقی­ ست برای زندگی را زیستن...سی سالگی، فرصتی­ ست برای شناخت دوباره خود..سی سالگی مزه خاصی دارد.. باید آرام پیش بروی.. اما با قدم­های محکم می­ توانی تکیه گاه باشی و هم، تکیه کنی..می­دانی چه عطری باید بزنی...چطور باید لباس بپوشی..و چطور باید عاشق بشوی..به قول معروف، بعد از سی سالگی که عاشق شوی، دیگر اسمش را روی کاغذ نمی ­نویسی و دورش قلب بکشی، یا عکس را لای کتاب نمی­ گذاری تامدام نگاه کنی..سی سالگی به بعد که عاشق شوی، غروب­ های پاییز، یک لیوان چای می­ ریزی و از پشت پنجره تمام شهر را زیر بارانی که نمی ­بارد، با خیال او قدم می­زنی..خلاصه که... فکر کنم دهه سی زندگی هم عالمی دارد... نوشته شده در پنجشنبه هفتم مهر ۱۴۰۱ساعت 2:28 توسط مریم پاتر| بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دوباره اومدم....

  • سلام به همه بچه های مجازی و غیر مجازی... اومدم بعد از مدتی با کوله باری از خستگی و اتفاقای جور وا جور تو زندگیم و تجربه های جدید... بعد از عید که همه می دونیم .. بلاگفا بهم ریخت... وبلاگ بعضیا که کلا پاک شد و مال من خداروشکر فقط قالبام تغییر کرده بود و برگشته بود به قبل که دوباره بازسازیش کردم... البته تا حدودی... بگذریم.. تو این مدت که نتونستم بیام (درواقع فرصت نکردم که بیام وب،)دو تا اتفاق مهم تو زندگیم برام افتاد که یکیش عمل بینی م بود که بازم خدا رو شکر با موفقیت انجام شد  و همه می گن که خیلی عوض شدم.. خدا کنه.. دومیش م سرکار رفتنم بود.. واقعا وقتی وارد دنیار کا,دوباره اومدم کربلا به مهمونی,دوباره اومدم,اومدم دوباره کربلا رو دیدم,اومدم دوباره با بار گناه,من دوباره اومدم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها