ایکبیری ای به اسم کووید 19

ساخت وبلاگ

تا حالا فکر می کردین یه روزی دست شستن و استفاده از وسایل ضدعفونی کننده بشه 

مهم ترین کارتون؟؟؟؟ جوری که جونتون بهش وابسته باشه؟؟

تا حالا فکر می کردین یه روزی مجبورین از آدمها فاصله بگیرین؟؟ جوری که حتی

اجازه ی بغل کردن عزیزانتون رو هم نداشته باشین؟؟ و در آغوش کردن عزیزان و

دوستانتون بشه یه حسرت یا یه آرزو؟؟

آرزویی که معلوم نیست کی قراره محقق بشه... ؟؟

تا حالا به این فکر میکردین که یه روزی مجبورین تو خونه بمونین یا خودتون رو

قرنطینه کنین برای نجات جون خودتون و اطرافیان؟

تا حالا یه لحظه تصورش رو می کردین به روزهایی که با دوستانتون

میگذروندین و کلی خوراکی می خریدین، بدون ترس از وجود ویروسی که مبادا

ممکنه روی پلاستیک خوراکیا باشه؟؟ اما حالا مجبورین از پشت اسکایپ با هم 

گپ بزنین؟

تا حالا فکر میکردین که یه روزی نتونین به دیدو بازدید عید برین؟ 

تا حالا به چیزهایی که به راحتی از کنارش می گذشتین فکر کردین؟؟ 

به همین تنفس راحت و ریه ی سالمتون؟

نمیدونم...

شاید روزگار میخواد به ما یه تلنگری بزنه و بگه که به راحتی از چیزهای دوربرتون 

نگذرین.. شاید یه روزی حسرتش رو بخورین..

وقتی به چیزهای قشنگ و کوچیک اطرافمون عادت می کنیم دیگه نمی بینیمش ..

قدرش رو نمیدونیم...

وای به روزی که به چیزی عادت کنیم...

سال 1399 با ویروس کرونا شروع شد..

با اتفاقات عجیب و غریب .. اتفاق هایی که اصلا فکرش رو نمی کردیم....

خیابون های خلوت.. مرزهای بسته... مغازه های بسته.. خاموشی اهالی سیاره زمین...

مرگ های پی در پی ... قبرهای فراوان.. عزیزان از دست رفته.. کادر درمانی خسته از

جنگ با کرونا... پر پر شدن افراد کادر درمانی ... 

بیمارستان ها و درمانگاه های شلوغ .. صف های خرید ماسک و وسایل ضدعفونی

که هیچ کس حتی به مخیله شم خطور نمیکرد که یه روزی ماسک و دستکش

یه بار مصرف اهمیت دوچندان پیدا کنه و گرون و حتی در کمال ناباوری نایاب بشه..

یادمه قدیما میگفتن دنیا دو روزه.. 

اما من میگم با این شرایط که هنوز نه واکسنی و نه درمانی برای این ویروس هست، 

عمر همه ی ما به یه مو بنده...

دیگه لحظه ای حساب میشه.. نه دو روز ...

یه چیز دیگه م قدیمیا میگن.. 

میگن که قدر کسایی که بهت محبت می کردن رو بدون... حالا هر چه قدرم اخلاقشون بد 

باشه..

میخوام یه چیزی رو صادقانه بگم..

سال 95 که تو شرایطی قرار گرفتم و بیمارستان بستری بودم، برخوردهای بد و

استرسهایی که دکترها و پرستارها به من و خانواده م میدادن، من رو از این قشر

خیلی دل چرکین کرد..

اما حالا که می بینم اونها با چه جان و دلی برای بیماران

کرونایی کار میکنن، جوری که جونشون رو تو کف دستشون میزارن و میرن

برای جنگ با کرونا، ساعت های زیادی رو در کنار خانواده نیستن و با لباسهایی

که واقعا خفه کننده ست، نظرم عوض شد..

از ته دل، دعا میکنم که همشون سلامت باشن و دیگه دکتر و پرستاری

از بینمون پر نکشه..

اما ما خودمون هم میتونیم بهشون کمک کنیم..

با خونه موندن و نرفتن به جاهای غیر ضروری..

با رعایت فاصله گذاری اجتماعی...

با نظافت و پرت نکردن دستکشمون به خیابون با وجود سطل زباله..

با مسافرت نرفتن...

با زدن ماسک و دستکش ... 

ای کاش به این باور برسیم و این کارها رو انجام بدیم و سرسری ازش نگذریم..

چون فقط کار این قشر زحمت کش رو بیشتر میکنیم...

و حتی باعث بیشتر شدن شیوع این ویروس بین خودمون میشیم...

البته در کنار نکته های منفی که کرونا داشت، نکات مثبتی هم داشت..

یکی نفس کشیدن سیارمون.. که خسته شده بود از آدمها و بی رحمیشون

به نعمت هایی که سیاره مون داره...

مثل هوای خوب.. مثل طبیعت تمیزی که البته ما انسانها کثیفش کردیم..

کارخونهایی که با دودهاشون باعث خفگی زمین می شدند.. 

دیگه خبری از اونها نبود..

نکته ی بعدیش هم این بود که باعث شد خیلی از آدمها رو تو این شرایط بشناسیم....

و نکته ی آخری، یادآوری برابری همه ی ما انسانها بود...

اینکه کرونا رئیس جمهور، وزیر، وکیل، و انسانهای عادی نمیشناسه.. 

کرونا میخواست بگه سلامتی مهم ترین و بهتره بگم تنها ثروتی هست که یه 

انسان می تونه داشته باشه..

در آخر میخوام لعنت بفرستم به اونی که باعث انتشار این ویروس شد و کل جهان رو

درگیر کرد ...

یادمون نره که عمل همه ی ما انسان ها تو تاریخ نوشته خواهد شد.. 

مواظب خودتون و اطرافیانتون باشین.. 

براتون سلامتی آرزو میکنم.. 

نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۹ساعت 2:43 توسط مریم پاتر|

مریم پاتر...
ما را در سایت مریم پاتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0maryampatterd بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 20 آذر 1399 ساعت: 13:31